یکی از مهمترین ویژگیهای نمایشنامههای شما، زبان است. آیا زبان
نمایشنامه، جهان و اتمسفر را میسازد یا جهان، منجر به شکلگیری زبان
میشود؟
زبان، جهان تصویری من را نمیسازد، بلکه آن جهان، زبان نمایشنامه را
میآفریند. یعنی آن جهانی که در ذهن من هست، با این دیالوگهای پینگپنگی و
این ریتم صحنه، کاملتر میشود. زبان صرف، جهان من را نمیسازد. بلکه
برعکس است، جهان نمایشنامه است که باعث میشود من از این زبان استفاده کنم
و چنین کارکردی برای زبان در نظر بگیرم. چون من ابتدا آن دنیایی را که
میخواهم بسازم را در ذهن تصور میکنم و بعد کلمات را در قالب آن جهان
ساخته، میآورم و کارکرد زبان را پیریزی و برنامهریزی میکنم.
شما و جلال تهرانی، هم نسل هستید. بین نمایشنامههای شما هم
شباهتهایی هست. در کارگردانی؛ شاید. خودتان چه نگاهی به این موضوع دارید؟
خیلی خوشحالم که همنسل جلال تهرانی عزیز هستم و به آثار ایشان هم خیلی
علاقه دارم. اگر شباهتی هم بین کارهای ما هست باعث فخر و افتخار است. اما
فکر میکنم که کارهای جلال بیشتر در فضای ابزورد است و من معمولا در فضای
گروتسک و کاریکاتورگونه مینویسم. از سوی دیگر، کارهای جلال در فضای
اجتماعی معاصر و پیرامون خودمان میگذرد. من به مساله جنگ و دغدغههای فرا
ذهنی میپردازم. فکر میکنم مغایرتهای مفهومی در آثار ما وجود دارد.