فضای دو نمایشنامه «خرمگس» و «این خونه به هم ریختهست» به هم
نزدیک است و همین طور شباهتهایی به تیولا دارد. با تاکیدی که شما بر
دیالوگنویسی دارید، برخی از ویژگیهای اجرا هم از دل متن بیرون میآید؛
مثلا ریتم. در هنگام نوشتن متن به چه میزان به اجرا فکر میکنید؟
چون من معمولا نمایشنامههایی را که مینویسم، کارگردانی هم میکنم، بخشی
از ذهن من در حین نوشتن به سمت کارگردانی هم پیش میرود. و شاید در مواردی،
در هنگام نوشتن، به لحاظ کارگردانی از متن جلوتر هستم. گاهی حتی پیش از
پایان نمایشنامه، به لحاظ کارگردانی طراحیهای خودم را در حین نوشتن انجام
میدهم. و چون معمولا خودم کارگردانی میکنم، سعی میکنم که اگر قرار است
چیزی حذف شود، حین نوشتن این کار انجام شود و نه در حین تمرین و رسیدن به
اجرا. و چون خودم روی ریتم کار، خیلی حساس هستم در حین دورخوانی و تمرین
هم، گاهی دستی در نمایشنامه میبرم و سعی میکنم که ریتم ایدهآلم، اجرایی و
عملی شود.
اینکه کارهای نویسنده شباهتهایی به هم داشته باشد را چطور میبینید؟… امکان دارد یکدفعه شاهد نمایشی در ژانر و فضایی دیگر از شما باشیم؟
قبل از نمایشنامههای «خرمگس» و «تیولا» و «این خانه به هم ریختهست»،
بیشتر در فضاهای اجتماعی مینوشتم. مثل «مرد حلبی»، «تارا» و «حیدر». من در
خیلی از جشنوارهها با این کارها بودم و خیلی از جوایز نمایشنامهنویسی
این بخشها را هم گرفتم. این نمایشنامهها برآمده از شرایط سن و سال من در
آن دوران بود. اما در این برهه از زمان، دیگر آن دغدغهها را ندارم. هر
چند که در کارهایی که الان مینویسم، دغدغههای فولکلور و بومی و محلی هست
که به نوعی میکوشم آنها را در فضای درام بگنجانم.